بهار 1385 - میخانه عشق

سفر

دل من باز گریست، قلب من باز ترک خورد و شکست، باز هنگام سفر بود و من از چشمانت می خواندم که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد، و از این عشق گذر خواهی کرد، ونخواهی فهمید، بی تو این باغ پر از پاییز است!

نویسنده: منوچهرخلوصی(سه شنبه 85/1/29 ساعت 8:35 عصر)

نظرات دیگران ( )

عشق

عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن

نویسنده: منوچهرخلوصی(یکشنبه 85/1/27 ساعت 3:59 عصر)

نظرات دیگران ( )

خلوت دل

اینم چند بیت دیگه از خودم که اگه وزن و آهنگ درست و حسابی نداره به بزرگواری خودتون ببخشید.راستی حتما نظر و یا پیشنهادتون رو برام بزارید.با تشکر.

مرا در خلوت تنهاییم رها کنید

مرا در کلبه بی سقف عاشقیم رها کنید

شیرینی عشق تلخ تر از هر زهر است

مرا در خاطرات تلخ حقیقت رها کنید

عاشق شدن در این روزگار بیوفا حماقت است

مرا از این روزگار بیوفا جدا کنید

ستاره امیدم دیگر چشمک نمیزند بی نور است

مرا با سختی ویرانگر انتظار آشنا کنید

من گرفتار سکوتم گرفتار غرور

مرا از میان این سکوت بیجان صدا کنید

زندگی چون قفس است قفسی با میله های سرد

کبوتر دلم را از این قفس چوبی محکم رها کنید

ماهی بیچاره در سر فکر دریا دارد

او را از این تنگ کوچک 20 سانتی رها کنید

در این زمانه دگر عشق دروغی بزرگ بیش نیست

از ما گذشته است فکری به حال نسلهای بعد ما کنید

شاید شما نتوانید دل شکسته مرا بجا کنید

اما میتونید برام دعا کنیدو ای خدا خدا کنید

التماس دعا

نویسنده: منوچهرخلوصی(پنج شنبه 85/1/10 ساعت 12:4 عصر)

نظرات دیگران ( )

معانی عشق

اسپانیایی ها میگن : "عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است ." ایتالیایی ها میگن:"عشق یعنی ترس از دست دادن تو !" ایرانی ها میگن :"عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود

نویسنده: منوچهرخلوصی(چهارشنبه 85/1/9 ساعت 12:26 عصر)

نظرات دیگران ( )

نگاهی عاشقانه

نویسنده: منوچهرخلوصی(پنج شنبه 85/1/3 ساعت 8:40 عصر)

نظرات دیگران ( )

کربلا

خسته از نگاه عالم گوشه گیر جنگلا

خیلی دوست دارم برم به سرزمین کربلا

اما این همه برنده چرا طاووس شدن

ای خدا ببین چطور از همه معیوس شدن

اخه چی می شد منم عقاب و طاووس می شدم

می تونستم ببرم به ارزو های خودم

همه ظل زدن به بای زشت من

نمی دونند که چیه سرشت من

نمی دونند که می خوام چیکار کنم

دلمو به عشق کی دچار کنم

دوست دارم راهی کربلا بشم

تا منم سری توی سرها بشم

حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا

راهمو نشون بده می خوام برم به کربلا

حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا

راهمو نشون بده می خوام برم به کربلا

حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا

راهمو نشون بده می خوام برم به کربلا

نویسنده: منوچهرخلوصی(سه شنبه 85/1/1 ساعت 6:44 عصر)

نظرات دیگران ( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

اشک
[عناوین آرشیوشده]